اشعار و ترانه ها

وبلاگ شخصی

اشعار و ترانه ها

وبلاگ شخصی

سلام.

شعری زیبا ٬ افسوس نمی دانم از کیست!


آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند

آن کس که بداند و نداند که بداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند

آن کس که نداند و بداند که نداند
بیدارش کنید که در خواب نماند

آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابد الدهر بماند !

Let It Be

سلام.

Let It Be
این شعری که می گذارم را خیلی دوست دارم ٬ ولی این علاقه زمانی به اوج خود رسید که آن را با صدای فرهاد شنیدم.

البته گروه ‌Beatles نیاز به تبلیغ ندارد ٬ ولی پیشنهاد می کنم این آهنگ زیبا را با اجرای گروه ‌Beatles بشنوید!

Beatles


Let It Be

When I find myself in times of trouble
Mother Mary comes to me
Speaking words of wisdom, let it be.s
And in my hour of darkness
She is standing right in front of me
Speaking words of wisdom, let it be.s
Let it be, let it be.s
Whisper words of wisdom, let it be.s

And when the broken hearted people
Living in the world agree,s
There will be an answer, let it be.s
For though they may be parted there is
Still a chance that they will see
There will be an answer, let it be.s
Let it be, let it be. Yeah
There will be an answer, let it be.s

And when the night is cloudy,s
There is still a light that shines on me,s
Shine on until tomorrow, let it be.s
I wake up to the sound of music
Mother Mary comes to me
Speaking words of wisdom, let it be.s
Let it be, let it be.s
There will be an answer, let it be.s
Let it be, let it be,s
Whisper words of wisdom, let it be.s

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

سلام.

شعری زیبا از حافظ


ترسم که اشک در غم ما پرده در شودگویند سنگ لعل شود در مقام صبرخواهم شدن به میکده گریان و دادخواهاز هر کرانه تیر دعا کرده​ام روانای جان حدیث ما بر دلدار بازگواز کیمیای مهر تو زر گشت روی مندر تنگنای حیرتم از نخوت رقیببس نکته غیر حسن بباید که تا کسیاین سرکشی که کنگره کاخ وصل راستحافظ چو نافه سر زلفش به دست توست وین راز سر به مهر به عالم سمر شودآری شود ولیک به خون جگر شودکز دست غم خلاص من آن جا مگر شودباشد کز آن میانه یکی کارگر شودلیکن چنان مگو که صبا را خبر شودآری به یمن لطف شما خاک زر شودیا رب مباد آن که گدا معتبر شودمقبول طبع مردم صاحب نظر شودسرها بر آستانه او خاک در شوددم درکش ار نه باد صبا را خبر شود

از پی برداشت نمی کاشتیم!

سلام.

به پیشنهاد دوستم حسین!

شعری زیبا از مسعود فرد منش


دل نبریده ایم اگر دل شکست
در نشکسته ایم اگر در ببست
باور تقدیر به سر داشتیم
از پی برداشت نمی کاشتیم

به گفتگو نشسته ام
با خود دل شکسته ام
غریبه با قصهء عشق
دل به کسی که بسته ام


چه سود با ندامتم
که تشنهء محبتم
هر چه زدم نمیبرم
راه به ترک عادتم

یار گر من را نگیرد دست کم
بگذرم از شهرت فرهاد هم
صد بار سفر کردم به عشق به مقصودی
هر بار فقط ای یار تو مقصد من بودی


یار با من مهربان باشد اگر
حسرتی بر دل نمی باشد دگر
من از آن مجنون هم مجنون ترم
من به نرخ جان محبت میخرم


ما که به دل عشق تو را کاشتیم
ما که به سر شوق تو پنداشتیم
بود اگر صحبت دوست داشتن
بیشتر از هر که تو را داشتیم

لکنت

سلام دوستان.

لکنت

از آلبوم سال ۸۵ بنیامین بهادری

شاعر : فرید احمدی


اگه یه وقت بغض می کنم
یا که تبسم می کنم
می خوام بگم عاشقتم
دست و پام و گم می کنم

می خوام بگم جون منی
آتیش به جونم می گیره
می خوام بگم دوست دارم
اما زبونم می گیره

م_ من اگه نو نو رو دو دوباره نه نه نه نه نه نبینمت
می می میرم

م_ من اگه نو نو رو دو دوباره نه نه نه نه نه نبینمت
می می میرم

وقتی حرفام و می خوردم
داشتم از عشفت می مردم
وقتی لبهام و می دوختم
داشتم از عشقت میسوختم

م_ من اگه نو نو رو دو دوباره نه نه نه نه نه نبینمت
می می میرم

م_ من اگه نو نو رو دو دوباره نه نه نه نه نه نبینمت
می می میرم
وقتی بودم سرد و ساکت
داشت دلم می شد هلاکت
فکر میکردم تو تویی جفتم
سوختم و آبتو نگفتم
خواستم از چشمات نیفتم
خواستم از چشمات

م_ من اگه نو نو رو دو دوباره نه نه نه نه نه نبینمت
می می میرم

م_ من اگه نو نو رو دو دوباره نه نه نه نه نه نبینمت
می می میرم

م_ من اگه نو نو رو دو دوباره نه نه نه نه نه نبینمت
می می میرم.

الهی سینه ای ده آتش افروز

سلام.

شعری زیبا از وحشی بافقی


الهی سینه ای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وآن دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان، سینه پر دود
زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی درد پرور
دلی در وی درون درد و برون درد
به سوزی ده کلامم را روایی
کز آن گرمی کند آتش گدایی
دلم را داغ عشقی بر جبین نه
زبانم را بیانی آتشین ده
سخن کز سوز دل تابی ندارد
چکد گر آب ازو، آبی ندارد
دلی افسرده دارم سخت بی نور
چراغی زو بغایت روشنی دور
بده گرمی دل افسرده ام را
فروزان کن چراغ مرده ام را
ندارد راه فکرم روشنایی
ز لطفت پرتوی دارم گدایی
اگر لطف تو نبود پرتو انداز
کجا فکر و کجا گنجینه راز؟
ز گنج راز، در هر کنج سینه
نهاده خازن تو صد دفینه
ولی لطف تو گر نبود، به صد رنج
پشیزی کس نباید زآنهمه گنج
چو در هر کنج، صد گنجینه داری
نمی خواهم که نومیدم گذاری
به راه این امید پیچ در پیچ
مرا لطف تو می باید، دگر هیچ

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟

سلام عزیزان!

شعری بسیار زیبا از محمد علی بهمنی

امیدوارم لذت ببرید.


تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
 بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
 تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
 که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
 چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
 که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب
 تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
 حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
 چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

محبوبه شب

سلام.

محبوبه شب

شاعر : رضا زارعی

با صدای : سیاوش قمیشی


وقتی شب پاشو تو باغها میزاره
نفس گلها می گیره
وقتی تاریکی از آسمون می باره
دل غنچه ها می میره
وقتی ظلمت نفس گلها رو بسته
گل محبوبه شب بیدار نشسته
دل به تاریکی و ظلم شب نمی ده
که عطرش تا ته باغها رسیده

اگه محبوبه رو تو گلدون بذارن
همه اطرافشو خار و خس بکارند
اگه دیوار بکشند دور وجودش
اگه تهمت بزنند به تار و پودش
عطر محبوبه ی شب پشت هر دیوار سنگی راه داره
گل محبوبه ی شب توی قلب غنچه ها پناه داره

شبها که گلها تو تاریکی نشستن
همه از وحشت شب چشمها رو بستن
تنشون ملرزه از ترس سیاهی
گل محبوبه تو واسشون پناهی
عطر محبوبه ی شب پشت هر دیوار سنگی راه داره
گل محبوبه ی شب توی قلب غنچه ها پناه داره

عطر محبوبه ی شب پشت هر دیوار سنگی راه داره
گل محبوبه ی شب توی قلب غنچه ها پناه داره

عطر محبوبه ی شب پشت هر دیوار سنگی راه داره
گل محبوبه ی شب توی قلب غنچه ها پناه داره

نسیم وصل

سلام دوستان؛

قبل از هر چیز از تمام دوستانی که نسبت به بنده لطف دارند و همیشه با محبت هاشون سبب دل گرمی من می شوند ؛ سپاسگذارم!

نسیم وصل

به پیشنهاد علی عزیز

با صدای همایون شجریان

شاعر:رهی معیری


نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟
بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟
به من که سوختم از داغ مهربانی خویش
فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد؟
زفیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را؟
شراب با من افسرده جان چه خواهد کرد؟

بهار بهار!

سلام دوستان!

یک بار دیگر بهار؛ یک بار دیگر تازگی؛ یک بار دیگر عشق..!

سال نو مبارک!

بهار بهار!

شاعر : محمدعلی بهمنی


بهار بهار
صدا همون صدا بود
 صدای شاخه ها و ریشه ها بود
 بهار بهار
 چه اسم آشنایی ؟
صدات میاد ... اما خودت کجایی
 وابکنیم پنجره ها رو یا نه ؟
 تازه کنیم خاطره ها رو یا نه ؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از قصل شکفتنم کرد
 بهار اومد با یه بغل جوونه
 عید آورد از تو کوچه تو خونه
 حیاط ما یه غربیل
 باغچه ما یه گلدون
 خونه ما همیشه
 منتظر یه مهمون
 بهار اومد لباس نو تنم کرد
 تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
 خواب و خیال همه بچه ها بود
 آخ ... که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
 بهار اومد برفارو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقد دلم فصل بهار و دوست داشت
واشدن پنجره ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
 یه حرف یه حرف ‚ حرفای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی جواب شد
دروغ نگم ‚ هنوز دلم جوون بود
که صب تا شب دنبال آب و نون بود