شعری از حافظ...

سلام.

شعری از خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی


خیز و در کاسه زر آب طربناک اندازعاقبت منزل ما وادی خاموشان استچشم آلوده نظر از رخ جانان دور استبه سر سبز تو ای سرو که گر خاک شومدل ما را که ز مار سر زلف تو بخستملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهدغسل در اشک زدم کاهل طریقت گویندیا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندیدچون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ پیشتر زان که شود کاسه سر خاک اندازحالیا غلغله در گنبد افلاک اندازبر رخ او نظر از آینه پاک اندازناز از سر بنه و سایه بر این خاک اندازاز لب خود به شفاخانه تریاک اندازآتشی از جگر جام در املاک اندازپاک شو اول و پس دیده بر آن پاک اندازدود آهیش در آیینه ادراک اندازوین قبا در ره آن قامت چالاک انداز