غزلی خوشایند از حافظ

سلام.

غزلی خوشایند از حافظ


گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنندگفتم خراج مصر طلب می​کند لبتگفتم به نقطه دهنت خود که برد راهگفتم صنم پرست مشو با صمد نشینگفتم هوای میکده غم می​برد ز دلگفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب استگفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سودگفتم که خواجه کی به سر حجله می​رودگفتم دعای دولت او ورد حافظ است گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنندگفتا در این معامله کمتر زیان کنندگفت این حکایتیست که با نکته دان کنندگفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنندگفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنندگفت این عمل به مذهب پیر مغان کنندگفتا به بوسه شکرینش جوان کنندگفت آن زمان که مشتری و مه قران کنندگفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند