عجب غافل بودم من...

سلام.

ترانه ای از منوچهر سخائی که زمان خودش طرفدارهای زیادی داشته٬ تقدیم به جوانهای قدیم!
کلاغا

ترانه سرا نوذر پرنگ


غروبا که میشه روشن چراغا
میان از مدرسه خونه کلاغا
یاد حرفای اون روزت می افتم
که تا گفتی به جون و دل شنفتم

عجب غافل بودم من
اسیر دل بودم من
اسیر دل نبودم
اگه عاقل بودم من

یادت میاد به من گفتی چی کار کن
گفتی از مدرسه امروز فرار کن
فرار کردم من اون روز زنگ آخر
نرفتم مدرسه تا سال دیگر

عجب غافل بودم من
اسیر دل بودم من
اسیر دل نبودم
اگه عاقل بودم من

غروبه بر میگردن باز کلاغا
به یادم باز میاد اون کوچه باغا
هنوز تو اون کوچه رو اون اقاقی
دلی که کنده بودیم مونده باقی

عجب غافل بودم من
اسیر دل بودم من
اسیر دل نبودم
اگه عاقل بودم من