سیاوش
آخه من هیچی ندارم که نثار تو کنم
تا فدای چشای مثل بهار تو کنم
میدرخشی مث یک تیکه جواهر توی جمع
من میترسم عاقبت یه روز قمارت بکنم
من مث شبای بی ستاره سردوخالی ام
خب میترسم جای عشق غصه رو یار تو کنم
تو مث یه قصه پر از خاطره هستی نمی خوام
من بی نشون تو رو نشونه دارت بکنم
توکه بیقرار دیدن شب وستاره ای
واسه دیدن ستاره بیقرارت بکنم
مث دریا بیقراری نمیتونی بمونی
من چرا مثل یه برکه موندگارت بکنم
توبگو خودت بگو با تو بمونم یا برم
آخه من هیچ نمیخوام که غصه دارت بکنم
سلام
ســــــــال نـــــــو مبــــــارک
سلام.
ســــال نـــــو شمـــــا هــــم مبـــــارک