اشعار و ترانه ها

وبلاگ شخصی

اشعار و ترانه ها

وبلاگ شخصی

Far Away

سلام.

این بار یک ترانه بسیار زیبا از گروه NickelBack با نام Far Away از آلبوم "ALL THE RIGHT REASONS" محصول سال ۲۰۰۵ انتخاب کردم که امیدوارم از خواندن شعرش لذت ببرید!

NickelBack

This time, This place
Misused, Mistakes
Too long, Too late
Who was I to make you wait
Just one chance
Just one breath
Just in case there's just one left
'Cause you know,
you know, you know


[CHORUS]

That I love you
I have loved you all along
And I miss you
Been far away for far too long
I keep dreaming you'll be with me
and you'll never go
Stop breathing if
I don't see you anymore

One my knees, I'll ask
Last chance for one last dance
'Cause with you, I'd withstand
All of hell to hold your hand
I'd give it all
I'd give for us
Give anything but I won't give up
'Cause you know,
you know, you know

[CHORUS]

So far away
Been far away for far too long
So far away
Been far away for far too long
But you know, you know, you know

I wanted
I wanted you to stay
'Cause I needed
I need to hear you say
That I love you
I have loved you all along


And I forgive you
For being away for far too long
So keep breathing
'Cause I'm not leaving
Hold on to me and, never let me go

وبلاگ دایی زاده دو ساله شد!

سلام دوستان.

وبلاگ دایی زاده دو ساله شد!

Daeezadeh's Birthday

انگار همین دیروز بود که با خواندن شعر زمستان "مهدی اخوان ثالث"٬ شروع به نگاشتن متن اشعار و ترانه های ایرانی و خارجی - که تمامی آنها را از صمیم قلب دوست داشتم - در وبلاگ خود کردم.

کم کم از این بابت که احساسات خود را از زبان شعرا و ترانه سراها می توانستم بیان کنم٬ احساس آرامش کردم؛ چندی نگذشت که کار من مورد نقد و تشویق برخی از دوستان و خوانندگان وبلاگ قرار گرفت٬ برخی از دوستان این کار را بیهوده می انگاشتند و برخی دیگر از وجود چنین وبلاگی؛ احساس رضایت و خوشنودی می کردند.

بدین ترتیب روز ها و شبهای زیادی سپری شد؛ و لحظات شادی و غم؛ انگیزه ای برای درج اشعار بیشتر در وبلاگم گردید؛
 اکنون که به کاوه دو سال قبل  فکر می کنم٬ پی میبرم که وجود این وبلاگ برای من  جنبه های مثبت فراوانی داشته است٬ به قول همان مثل قدیمی که می گوید "اگر برای شما آب نداشت٬ برای من نون داشت" [با تبسم]

ممکن است به دلیل عدم دسترسی به اینترنت - چون برای تحصیلات تکمیلی از تهران به شهر ایلام سفر میکنم - تا تعطیلات نوروز کمتر بتوانم وبلاگ را به روز کنم٬ از این بابت پوزش میطلبم.

از تمامی دوستانی که؛ تا به امروز خواننده این وبلاگ بوده اند٬ چه منتقد و چه مشوق کمال تشکر را دارم.

---
کاوه دایی زاده٬ ۲۲ بهمن ۱۳۸۵ تهران.

حکایت همسایه ی کر و همسایه بیمار

سلام.

لطیفه ای زیبا از مولانا٬ که به نظرم جالب آمد:
شاید همه چیز آنطور که ما تصور می کنیم٬ پیش نرود!


آن کری را گفت افزون مایه‌ای              که ترا رنجور شد همسایه‌ای
گفت با خود کر که با گوش گران من چه دریابم ز گفت آن جوان
خاصه رنجور و ضعیف آواز شد لیک باید رفت آنجا نیست بد
چون ببینم کان لبش جنبان شود من قیاسی گیرم آن را هم ز خود
چون بگویم چونی ای محنت‌کشم او بخواهد گفت نیکم یا خوشم
من بگویم شکر چه خوردی ابا او بگوید شربتی یا ماش با
من بگویم صحه نوشت کیست آن از طبیبان پیش تو گوید فلان
من بگویم بس مبارک‌پاست او چونک او آمد شود کارت نکو
پای او را آزمودستیم ما هر کجا شد می‌شود حاجت روا
این جوابات قیاسی راست کرد پیش آن رنجور شد آن نیک‌مرد
گفت چونی گفت مردم گفت شکر شد ازین رنجور پر آزار و نکر
کین چه شکرستاو مگر با ما بدست کر قیاسی کرد و آن کژ آمدست
بعد ازآن گفتش چه خوردی گفت زهر گفت نوشت باد افزون گشت قهر
بعد از آن گفت از طبیبان کیست او که همی‌آید به چاره پیش تو
گفت عزرائیل می‌آید برو گفت پایش بس مبارک شاد شو
کر برون آمد بگفت او شادمان شکر کش کردم مراعات این زمان
گفت رنجور این عدو جان ماست ما ندانستیم کو کان جفاست
خاطر رنجور جویان شد سقط تا که پیغامش کند از هر نمط
چون کسی که خورده باشد آش بد می‌بشوراند دلش تا قی کند
کظم غیظ اینست آن را قی مکن تا بیابی در جزا شیرین سخن
چون نبودش صبر می‌پیچید او              کین سگ زن‌روسپی حیز کو
تا بریزم بر وی آنچ گفته بود کان زمان شیر ضمیرم خفته بود
چون عیادت بهر دل‌آرامیست این عیادت نیست دشمن کامیست
تا ببیند دشمن خود را نزار تا بگیرد خاطر زشتش قرار
بس کسان کایشان زطاعت گمرهند دل به رضوان و ثواب آن دهند
خود حقیقت معصیت باشد خفی بس کدر کان را تو پنداری صفی
همچو آن کر کو همی پنداشتست کو نکویی کرد و آن بر عکس جست
او نشسته خوش که خدمت کرده‌ام حق همسایه بجا آورده‌ام
بهر خود او آتشی افروختست در دل رنجور و خود را سوختست
فاتقوا النار التی اوقدتم انکم فی المعصیه ازددتم
گفت پیغامبر به یک صاحب‌ریا صل انک لم تصل یا فتی
از برای چاره‌ی این خوفها آمد اندر هر نمازی اهدنا
کین نمازم را میامیز ای خدا با نماز ضالین و اهل ریا
از قیاسی که بکرد آن کر گزین صحبت ده‌ساله باطل شد بدین
خاصه ای خواجه قیاس حس دون اندر آن وحیی که هست از حد فزون
گوش حس تو به حرف ار در خورست دان که گوش غیب‌گیر تو کرست

تسلیت٬ به مناسبت درگذشت پرویز یاحقی...

سلام.

درگذشت پرویز صدیق پارسی٬ معروف به پرویز یاحقی٬ آهنگساز و نوازنده شهیر ویلن را تسلیت عرض می کنم.

پرویز یاحقی

پرویز یاحقی سال ۱۳۱۴ در تهران متولد شد.

بیداد زمان، می زده شب (ماهور)، سراب آرزو (افشاری)، غزالان رمیده (در مایه شوشتری و همایون) و (آن که دلم را برده خدایا زندگیم را کرده تبه گو) از جمله کارهای ماندگار این موسیقدان ایرانی است .

یاحقی در دوره ای از زندگی هنری اش با حمیرا ( از خوانندگان نامی دهه های ۴۰ و ۵۰ ) زندگی مشترکی تشکیل داد که حاصل آن خلق و ارائه برخی از ماندگارترین ترانه های موسیقی ایرانی شد.

یاحقی پس از انقلاب به حاشیه رانده شد. طبع زودرنج و صراحت گفتار و کردارش نیز عاملی مضاعف شد تا این گوشه نشینی و عزلت استمراری دو دهه ای یابد.

روحش شاد...

سر گذشت...

سلام.

شعری از احمد شاملو


سایه ابری شدم بر دشتها دامن کشاندم:
خارکن با پشته خارش به راه افتاد
عابری خاموش، در راه غبار آلوده با خود گفت:
«هه! چه خاصیت دارد که آدم سایه یک ابر باشد؟»

کفتر چاهی شدم از برج ویران پر کشیدم:
برزگر پیراهنی بر چوب، روی خرمنش آویخت
دشتبان، بیرون کلبه، سایبان چشمهایش کرد دستش را و با خود گفت:
«هه! چه خاصیت دارد که آدم کفتر چاهی برج کهنه ای باشد؟»

آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم:
کودکان در دشت بانگی شادمان کردند
گاری خردی گذشت، ارابه ران پیر با خود گفت:
«هه! چه خاصیت دارد که آدم آهوی بی جفت دشتی دور باشد؟»

ماهی دریا شدم نیزار غوکان غمین را تا خلیج دور پیمودم.
مرغ دریایی غریوی  سخت کرد از ساحل متروک
مرد قایقچی کنار قایقش بر ماسه مرطوب با خود گفت:
«هه! چه خاصیت دارد که آدم ماهی ولگرد دریایی خموش و سرد باشد؟»

کفتر چاهی شدم از برج ویران پر کشیدم
سایه ابری شدم بر دشتها دامن کشاندم
آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم
ماهی دریا شدم بر آبهای تیره راندم

دلق درویشان به دوش افکندم و اوراد خواندم
یار خاموشان شدم بیغوله های راز، گشتم.
هفت کفش آهنین پوشیدم و تا قاف رفتم
مرغ قاف افسانه بود، افسانه خواندم باز گشتم.
خاک هفت اقلیم را افتان و خیزان در نوشتم
خانه جادوگران را در زدم، طرفی نبستم.
مرغ آبی را به کوه و دشت و صحرا جستم و بیهوده جستم
پس سمندر گشتم و بر آتش مردم نشستم.

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

سلام.

شعری از حافظ٬


دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند

بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند

آواز با عشق

سلام.

آواز با عشق
شاعر: فریدون مشیری
موسیقی: محمد سریر
از آلبوم: جاودانه با عشق
با صدای محمد نوری


آواز آواز می جوشد در جانم
آواز آواز تا هستم می خوانم
از توست ای عشق گرمی در آوازم
از توست از توست این شوق این پروازم
اینجا آنجا هر جا هستم
آواز پرواز تا در دنیا هستم
آواز با عشق پیمان بستم
با عشق با عشق می خوانم تا هستم

رزم مشترک

سلام.

رزم مشترک
شاعر: برزین آذر مهر
آهنگساز: پرویز مشکاتیان
با صدای محمدرضا شجریان


همراه شو عزیز
همراه شو عزیز
تنها نمان به درد
کین درد مشترک
هرگز جدا جدا، درمان نمی‌شود

دشوار زندگی، هرگز برای ما
دشوار زندگی، هرگز برای ما
بی رزم مشترک، آسان نمی‌شود

تنها نمان به درد
همراه شو عزیز
همراه شو
همراه شو
همراه شو عزیز
همراه شو عزیز
تنها نمان به درد
کین درد مشترک
هرگز جدا جدا، درمان نمی‌شود

دشوار زندگی، هرگز براای ما
دشوار زندگی، هرگز برای ما
بی رزم مشترک، آسان نمی‌شود

دفتر دل

سلام.

دفتر دل
از آلبوم نسیم وصل
با صدای همایون شجریان


مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی

ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی

گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی

گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی ؟

متن پیام منشی تلفنی برخی از شعرای بزرگ ایران

سلام.

شاعری خوش ذوق که متاسفانه نامش را نمی دانم٬ دست به نوآوری جالبی زده و توانسته به صورت خیالی٬ متن پیام منشی تلفنی برخی از شعرای بزرگ ایران را بنا به سبک هر یک از آنها حدس بزند؛ که خواندن آنها خالی از لطف نمی باشد:


منشی تلفنی منزل حافظ: 
رفته ام بیرون من از کاشانه خود غم مخور          تا مگر بینم رخ جانانه خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام             آن زمان کو باز گردد خانه خود غم مخور

منشی تلفنی منزل سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم                نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ          فلک گر فرصتی دادی به دستم

منشی تلفنی منزل خیام:
این چرخ و فلک عمر مرا داد به باد          ممنون تو ام که کرده ای از ما یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش            آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد

منشی تلفنی منزل فردوسی:
نمی باشم امروز اندر سرای               که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب         چو فردا بر آید بلند آفتاب

منشی تلفنی منزل مولانا:
بهر سماع از خانه ام رفتم برون رقصان شوم /  شوری بر انگیزم به پا خندان شوم شادان شوم
بگو به من پیغام خود هم نمره و هم نام خود آیم تو را پاسخ دهم جان تو را قربان شوم

منشی تلفنی منزل باباطاهر:
تلفن کرده ای جانم فدایت         الهی مو به قربون صدایت
چو از صحرا بیایم نازنینم           فرستم پاسخی از دل برایت

منشی تلفنی منزل منوچهر دامغانی:
از شرم به رنگ باده باشد رویم        در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیام پاسخ دهمت          زان پیش که همچو برف گردد مویم

و در نهایت منشی تلفنی منزل خود شاعر:
شرمنده از آنم که نباشم به سرایم           تا با تو سلامی و علیکی بنمایم
گر لطف کنی نمره و پـــیغام بگذاری           پاسخ دهم ای دوست به محضی که بیایم