سلام.
دوباره شب یلدا٬ طولانی ترین شب سال٬ شب دور هم بودن٬ شب پیش هم نبودن٬ شب خنده ها٬ دلتنگی ها٬ خاطره ها٬ شب فال حافظ...
حافظ امشب با من گفت:
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنمتا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرامواعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخنبا صبا افتان و خیزان میروم تا کوی دوستخاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از اینزلف دلبر دام راه و غمزهاش تیر بلاستدیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوشحافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی |
|
در لباس فقر کار اهل دولت میکنمدر کمینم و انتظار وقت فرصت میکنمدر حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنمو از رفیقان ره استمداد همت میکنملطفها کردی بتا تخفیف زحمت میکنمیاد دار ای دل که چندینت نصیحت میکنمزین دلیریها که من در کنج خلوت میکنمبنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم |
و شاهد این شعر دوبیت زیر بود:
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنمباغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور |
|
صد بار توبـه کردم و دیگر نمیکـنـم با خاک کوی دوست برابر نمیکـنـم |