سلام دوستان٬
شعر زیبای دیگری از حافظ شیرازی..
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا هماغوش که می باشد و همخانه کیست
(تادر آغوش که می خسبد و همخانه کیست)
باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پیمان ده و پیمانه کیست
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
باز پرسید خدا راـ که پروانه کیست
می دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست
یارب آن شاهوش ماهرخ زهره جبین
درّ یکتایی که و گوهر یکدانه کیست
گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست
سلام عمو کاوه خوبید ! ممنون اومدید به وبلاگ من ! بازم بیایدا خوب ؟ من الان یه کم شیطون بلا شدم همش دوست دارم منو بغل کنند و راه ببرند خوب زورم زیاده دیگه ! وقتی اومدی پیشمون با هم یه کشتی می گیریم تا بهتون ثابت بشه . بای بای
سلام عزیز دلم٬
خوبم ممنون٬ دماغت چاقه؟
خواهش میکنم٬ وظیفم بود! مامان بابا چطورن؟
این قدر مامان بابا رو اذیت نکن! بعدآ کوچولوی خودت تلافی میکنه ها!
چشم عزیزم٬ ولی من از الان تسلیمم...
ممنون که به من سر زدید...