-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1383 17:05
من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم واسه عشق بازی موجها قامتم یه بستر نرم یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجها یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد تا نفس کشیدی انگار نفسم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1383 11:50
شد خزان گلشن آشنایی باز هم آتش به جان زد جدایی عمر من ای گل طی شد بهر تو وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی با تو وفا کردم تا به تنم جان بود عشق و وفاداری با تو چه دارد سود آفت خرمن مهر و وفایی نوگل گلشن جور و جفایی از دل سنگت...آه دلم از غم خونین است روش بختم این است از جام غم مستم دشمن می پرستم تا هستم تو و مست از می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اسفندماه سال 1383 23:35
همه رفتن کسی دورو برم نیست چنین بی کس شدن در باورم نیست اگه این آخرا این عاقبت بود که جز افسوس هوایی در سرم نیست همه رفتن کسی با ما نموندش کسی خط دل مارو نخوندش همه رفتن ولی این دل مارو همون که فکر نمی کردیم سوزوندش که حاشا تقه ای بر در نخورده که آیا زنده ایم یا چون سپرده که حاشا صحبتی حرفی کلامی که جزو رفته هاییم ما...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اسفندماه سال 1383 01:24
منصور تهرانی یار دبستانی من / با من و همراه منی چوب الف بر سر ما / بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو / رو تن این تخته سیاه ترکه بیداد و ستم /مونده هنوز رو تن ما دشت بی فرهنگی ما / هرزه تمام علفاش خوب اگر خوب بد اگه بد / مرده دلای آدماش دست من و تو باید این / پرده ها رو پاره کنه کی می تونه جز من و تو / درد مارو چاره...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 بهمنماه سال 1383 19:19
پرویز وکیلی آسمان چشم او آیینه کیست ؟ آنکه چون من با آینه رو به رو بود درد و نفرین بر سفر باد سرنوشت این جدایی دست او بود گریه نکن که سرنوشت ، گر مرا از تو جدا کرد عاقبت دل های ما را ، با غم هم آشنا کرد چهره اش آینه کیست ، آنکه با من رو به رو بود درد و نفرین بر سفر ، این گناه از دست او بود ای شکسته خاطر من ، روزگارت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 بهمنماه سال 1383 11:34
ای که بی تو خودمو تک وتنها میبینم هر جا که پا میذارم تو رو اونجا میبینم یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود قصه ی غربت تو قده صدتا قصه بود یاد تو هرجا که هستم با منه..داره عمر منو اتیش میزنه تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد حالا اون دستا کجاست، اون دوتا دستای خوب چرا بی صدا شده لب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 بهمنماه سال 1383 03:26
همیشه سبز میخشکد همیشه ساده میبازد همیشه لشکر اندوه به قلب ساده میتازد من آن سبزم که رستن را تو آخر بردی از یادم چه ساده هستی خود را به باد سادگی دادم به پاس سادگی در عشق درون خود شکستم زود دریغا سهم من از عشق قفس با حجم کوچک بود درونم ملتهب از عشق برونم چهرهای دمسرد ولی از عشق باختن را غرور من مرمت کرد بهغیر از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 بهمنماه سال 1383 02:01
If you fail to plan , you plan to fail عدم برنامه ریزی یعنی برنامه ریزی برای شکست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1383 01:11
ای پادشـه خوبان داد از غـم تـنـهایی دل بی تو به جان آمد وقت است کـه بازآیی دایم گـل این بسـتان شاداب نـمیماند دریاب ضـعیفان را در وقـت توانایی دیشـب گلـه زلـفـش با باد همیکردم گفـتا غـلـطی بـگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله میرقـصـند این اسـت حریف ای دل تا باد نـپیمایی مـشـتاقی و مهجوری دور از تو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 11:40
تعارف ( ایرج میرزا ) یا رب این عادت چه می باشد که اهل ملک ما گاه بیرون رفتن از مجلس ز در رم می کنند جمله بنشینند با هم خوب و برخیزند خوش چون به پیش در رسند از یکدگر رم می کنند همچنان در موقع وارد شدن در مجلسی گه ز پیش رو گهی از پشت سر رم می کنند در دم در این یکی بر چپ رود آن یک براست از دو جانب دوخته بر در نظر رم می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 11:18
قاآنی پیرکی لال سحر گاه به طفلی الکن می شنیدم که بدین نوع همی راند سخن کای ز زلفت صصصبحم شا شا شام تاریک وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن تتتریاکیم و پیش ششهد للبت صصصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن طفل گفتا: مممن را تتو تقلید مکن گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن می می خواهی مممشتی به ککلت بزنم که بیفتد مممغزت ممیان ددهن؟ پیر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1383 00:01
Happy valentine
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1383 11:23
عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم ، همان یک لحظه اول ، که ظلم میدیدم از این مخلوق بی وجدان ، جهان را با همه زیبائی و زشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم. عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم ، که میدیدم یکی عریان و سوزان ، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین ، زمین و آسمان را واژگون مستانه میکردم. عجب صبری خدا دارد. اگر من...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1383 10:41
تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم فغان که در کف من اختیار باید و نیست چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست چو صبحدم نفسم بی غبار باید و نیست مرا ز باده نوشین نمی گشاید دل که من بگرمی آغوش یار باید و نیست درون آتش از آنم که آتشین گل من مرا چو پاره ی دل در...
-
کوچه
شنبه 24 بهمنماه سال 1383 00:20
سلام. کوچه شاعر: فریدون مشیری بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خللوت دلخواسته گشتیم...
-
زمستان!
جمعه 23 بهمنماه سال 1383 02:05
سلام. شعری از مهدی اخوان ثالث سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغران است و گر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت و سوزان است نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک چو دیوار ایستد...
-
حرف اول !
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1383 00:16
سلام دوستان ! بعد از مدت ها دوباره وبلاگ نویسی رو شروع می کنم . با نام خدا و امید به فردایی زیبا . امیدوارم همگی خوش باشید .