رو میکنم به آینه
رو به خودم داد می زنم
ببین چقدر حقیر شده
اوج بلند بودنم
رو میکنم به آینه
من جای آینه می شکنم
رو به خودم داد می زنم
این آینه س یا که منم
من و ما کم شده ایم
خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک..خاک ناپاک
خالی از معنای آدم شده ایم
زمین بزرگ و باز نیست
دنیا یه رمز و راز نیست
به هر طرف رو میکنم
راه رهائی باز نیست
به روز ما چی اومده
من و تو خیلی کم شدیم
پائیز چقدر سنگینی داشت
که مثل شاخه خم شدیم
من و ما کم شده ایم
خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک..خاک ناپاک
خالی از معنای آدم شده ایم
او.....................ل
دوست عزيز زيبا بود.ممنون که بهم خبر دادی
سلام.
ممنون که اومدی!