اشعار و ترانه ها

وبلاگ شخصی

اشعار و ترانه ها

وبلاگ شخصی

پرنده
شهین حنانه
مانی رهنما
پرنده ، همقفس ، همخونهء من
زمستون رفت و شد فصل پریدن
همین دیروز تو از این خونه رفتی
ولی از اومدن چیزی نگفتی
تو را در حنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
من اینجا خسته و غمگین و تنهام
نمیدونم که می مونم تا فردا
چی میشد اون هوای برفی و سرد
تو رو راهی به این خونه نمیکرد
بهار کاغذین خونهء من
تو رو راضی نکرد آخر به موندن
من عادت میکنم با درد تازه
جدایی شاید از من من بسازه
دلم تنگه دلم تنگه برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت
تو اونجا با گلای رنگارنگی
من اینجا پشت دیوارای سنگی
تو با جنگل تو با دریا تو با کوه
منو اندازه ی یه فصله اندوه
من عادت میکنم با درد تازه
جدایی شاید از من من بسازه
دلم تنگه دلم تنگه برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت
نظرات 1 + ارسال نظر
رز سفید دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 00:09 http://www.ghoroobesiahpoosh.blogsky.com

سلام...بخدا نمیشه با درد تازه ساخت و یا عادت کرد...این درد یا به جنون میکشه من رو یا میکشه...خیلی سخته یه درد تو سینه داشته باشی ولی مجبور باشی به ظاهر بخندی...مگه میشه؟....
در پناه حق.....یا علی

سلام.
امیدوارم همیشه شاد باشی و موفق .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد