گفتم: که از که پرسم، جانا نشان کویت؟
گفتا: نشان چه پرسی، آن کوی بی نشان است.
گفتم: مرا غم تو، خوش تر ز شادمانی
گفتا: که در ره ما، غم نیز شادمان است.
گفتم: که سوخت جانم، از آتش نهانم
گفت: آنکه سوخت او را، کی نادیا فغان است
گفتم: فراق تا کی؟ گفتا: که تا تو هستی؟
گفتم: نفس همین است، گفتا: سخن همان است.
گفتم: که حاجتی هست، گفتا بخواه از ما
گفتم: غمم بیفزا، گفتا: که رایگان است.
گفتم: ز (فیض) بپذیر این نیمه جان که دارد
گفتا: نگاه دارش، غم خانه تو جان است!
سلام من بعده یه مدته طولانی این محله اومدم
اما این جا برام اشنا نسیت
ژس بهتره بجای حرف زدن بخونمش
بهم سر بزن
وبلاگ خوبی داری امیدوارم در نگه داشتن این وبلاگ موفق باشی
به الکتروسافت هم سری بزن...
با تشکر