سلام.
شعری از ابن سینا (شیخ الرئیس ابو علی سینا) یا پور سینا (980 - 1037) دانشمند, فیلسوف و پزشک ایرانی, نویسندهٔ 450 کتاب در زمینههای گوناگون است که تعداد زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفه است.
قبل از این که شعر را بنویسم متن زیبایی که از وی به یادگار مانده را برایتان نقل میکنم:
روزکی چـــــند در جهان بودم بر سر خـــــاک باد پیمودم ساعتی لطف و لحظهای در قهر جان پاکــــیزه را بــــیالودم با خرد را به طبع کردم هجو بی خرد را به طمع بـــستودم آتـشــــــی بر فروخــــــتم از دل وآب دیده ازو بــــــــپالودم با هواهای حرص و شــیطانی ساعــــتی شادمـــان نیاسودم آخر الامر چون بر آمد کـــــــار رفتـــم و تخم کشته بدرودم کـس نداند که مــن کـــجا رفتم خود ندانم که من کجا بودم.
و ...
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
به وبلاگ منم سری بزن
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
به وبلاگ منم سزی بزن
سلام.
ممنون که آمدی!
حتما خدمت می رسم.
این شعر خیلی خیلی زیبا بود.
... آخر به کمال ذره ای راه نیافت
سلام.
بله موافقم!