اشعار و ترانه ها

وبلاگ شخصی

اشعار و ترانه ها

وبلاگ شخصی

چه خلاف سر زد ازما که در سرای بستی؟

سلام.

شعری از فروغی بسطامی


چه خلاف سر زد ازما که در سرای بستی؟
بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی
سر شانه را شکستم به بهانه‌ی تطاول
که به حلقه حلقه زلفت نکند دراز دستی
ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی
ز تو آرزوی مرحم نکند دلی که خستی
کسی از خرابه‌ی دل نگرفته باج هرگز
تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی
به قلمروی محبت در خانه‌ای نرفتی
که به پاکی‌اش نرفتی و به سختی‌اش نبستی
به کمال عجز گفتم: که به لب رسیده جانم
ز غرور ناز گفتی: که مگر هنوز هستی؟!
ز طواف کعبه بگذر، تو که حق نمی‌شناسی
به در کنشت منشین تو که بت نمی‌پرستی
تو که ترک سر نگفتی، ز پی‌اش چگونه رفتی؟
تو که نقد جان نداری، ز غمش چگونه رستی؟
اگرت هوای تاج است، ببوس خاک پایش
که بدین مقام عالی نرسی مگر ز پستی
مگر از دهان ساقی مددی رسد وگرنه
کس از این شراب باقی نرسد به هیچ مستی
مگر از عذار سر زد خط آن پسر فروغی
که به صد هزار تندی ز کمند شوق جستی

نظرات 1 + ارسال نظر
مونا چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 17:42 http://myblueweb.blogsky.com

سلام
شعر زیباییه
امیدوارم باز هم به ما سر بزنید

سلام.

در اولین فرصت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد